سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 16810
کل یادداشتها ها : 6
خبر مایه


 

نماز در ادب پارسی

جوانان  همیشه به دنبال الگوهایی برتر هستند تا خود را با آن همسان نمایند؛ هرچه این الگوها محسوس تر، هنری تر و لذّت بخش تر باشند، ارتباط و همسان سازی بهتر و زودتر اتفاق می‌افتد. شاعران خوش ذوق فارسی زبان قابلیّت تأثیر گذاری بسیار زیادی را دارا هستند. بسیاری از اشعار شاعران ما  به صورت پوستر، کارت پستال، نقّاشی خط و... زینت بخش در و دیوار و وسایل زندگی جوانان ما است؛ حال اگر دیدگاه شاعران و اشعاری که در باره‌ی مسجد و نماز سروده اند، هنرمندانه و ظریف به جوانان ارایه شود، خواهیم دید که چه تأثیر شگرفی بر ایشان خواهد داشت. 
ادبیـات گران سنگ فارسی آن قـدر سرشـار از مفاهیـم زیــبا و لطیـف در باره‌ی مسجد و نمـاز است کـه هر خواننده ای را در مطالعه و گزینش دچار شگفتی و حیـرت می‌کند. از بیـن شاعران کلاسیک، مولـوی، عطّـار، حافظ، سعدی، خواجوی کرمانی، سنایی،  فردوسی، نظامی، شیخ بهایی، پروین اعتصامی، فخرالدّین عراقی و... آن قـدر گفتـه اند و سروده‌اند کـه به نظر می‌رسد برای دیگران جایی نگذاشته اند. امّا حقیقت این است که اقیـانوس بی‌کران نمـاز را ژرفـا و گستره ای اسـت که هنـوز حرفـی از هزاران در عبارت نیامده است. از بین شاعران نو پرداز هم، هر کسی از ظنّ خود بر آن است تا شاید اسراری بیابد.
در زیر برای برای نمونه، قطره‌ای از دریا آورده شده است:

حافظ:
هردم به‌خون دیده چه حاصل وضو،   چونیست‌ بی‌طاق ابروی تونماز مرا جواز
***
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد                حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
***
می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد            محراب ابروی تو حضور نماز من
***
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز     تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
***
ای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایست    غــرّه مشـو که گربـه‌ی زاهــد نماز کرد
***
چون نیست نماز من آلوده نمازی           در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
***
خوشا نماز و نیاز کسی که از سردرد           به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
***
طهارت ارنه به خون جگر کند عاشق          به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
***
نمــاز درخــم آن ابــــروان محـرابی         کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
***
نماز شام غریبان چو گریه آغازم           به مویه‌های غریبانه قصّه پردازم
***
هر آن کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق       بر او نمرده به فتــوای من نماز کنید
***
آفرین بر دل نـرم تو که از بهر ثــواب     کشته‌ی غمزه‌ی خود را به نماز آمده‌ای
***
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد         به آب دیده و خون جگر طهارت کرد.
***
شیخ بهایی:

مستان که گام در حـرم کبـریا نهنــد        یک جام وصل را دو جهان در بها نهند
سنگی که سجده گاه نماز ریای ماست        ترســم که در تـرازوی اعمـال ما نهند
***
بر درگه دوست هر که صادق برود             تــا حــشر زخـاطرش علایـق بـرود
صد ساله نمــاز عــابد صومعه دار             قــربـان ســر نیــاز عــاشـق برود

پروین اعتصامی:
بسی به خانه نشستیم و دامن آلودیم         بیا رویم به مسجد، نماز کنیم

فخرالدّین عراقی:
مستی که خراب ره عشق است، در این ره   خواب خوش مستیش همه عین نماز است
***
در کوی خرابات کسی را که نیاز است         هشیاری و مستیش همه عین نماز است

صائب:
حفظ صورت می‌توان کردن به‌ظاهر در نماز         روی دل را جانب محراب‌ کردن مشکل است
***
حضور خاطر اگر در نماز معتبر است                    امید ما به نماز نکرده بیشتر است
***
طاعت ما نیست غیراز شستن دست از جهان         گر نماز از ما نمی‌آید وضـویی می‌کنیم

عطّار:
عاشقان چون به هوش باز آیند                پیش معشوق در نماز آیند
***
تــا در اوّل پاکبــازی نبودت                 این سفر کردن نمازی نبودت
***
ذرّه ای دوستـــــی آن دمساز                 بهتر از صد هزار  ساله نماز
***
کسی که سر کشد از طاعت تو یک سر موی    هبا شمـر نماز وی و هدر روزه

خواجوی کرمانی:
این جا نماز زنده دلان جز نیاز نیست       و آن را که در نیاز نبینی نماز نیست
***
من در نیاز بودم و اصحاب در نماز      لیکن نیاز من همه عین نماز بود
***
پیش عاقل نیاز چیست؟ نماز               نزد عاشق نماز چیست؟ نیاز
***
کجا بود من مدهوش را حضور نماز          که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز
***
هر آن نماز که کردی به کنج صومعه خواجو       رضای دوست به دست آر ور نه جمله قضا کن

سنایی:
در طریقت کجا روا باشد                    دل به بتخانه رفته، من به نماز
***
آن نمازی که عادتـی باشد              خـــاک باشد که باد بر پاشد

سعدی:
نماز شام قیامت به هوش باز آید                    کسی که خورده بود می‌ز بامداد الست
***
کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق    هر کسی را که تو بینی به سر خود دینی است
***
کلید در دوزخ است آن نماز                          که در چشم مردم گزاری دراز
***
تو هم پشت بر قبله ای در نماز                      گرت در خدا نیست روی نیاز

نظامی:
زر که ترازوی نیاز تو شد          فاتحه‌ی پنج نماز تو شد

شیخ محمود شبستری:
تو تا خود را به کلّی در نبازی                   نمازت کی شود هرگز نمازی؟

مولوی: (مثنوی)
باد خشم و باد شهوت باد آز               برد او را که نبود اهل نماز
***
این نماز و روزه و حجّ و جهاد              هم گواهی دادن است از اعتقاد
***
کاین نمــازم را میامیز ای خدا             با نمــــاز ضالین و اهــل ریــا
***
از برای چاره‌ی این خوف‌ها             آمد انــدر هر نمازی اهدنــا


مولوی: (دیوان شمس)
نماز شام چو خورشید در غروب آید                    ببندد این ره حس، راه غیب بگشاید
***
چو نماز شام هر کس، بنهد چراغ و خوانی          منم و خیال یاری، غم و نوحه و فغانی
***
وضو زاشک بساز و نماز کن به نیاز        خراب و مست شو ای جان ز باده‌ی ازلی
***
    ای زاهـــد شبخیز تو مغرور نماز           بیرون ز نماز روزگاری دگر است
***
تا با تو بوم، مجاز مـن عیـن نماز           چون بی تو بوم، نماز من جمله مجاز

فردوسی:
چنان بر دل هر کسی بود دوست               نمــاز شــب و روزه آییــن اوست
***
و زآن پس بیامـد به جـای نمـاز                همی‌گفــت با داور پـــاک راز
***
ز لشـکر بشــد تا به جــای نماز                ابـا کـــردگــــار جهان گفت راز
***
بیـامد خـرامـان به جــای نمـاز                 همی‌گفـــت با داور پــاک راز
***
و زآن جا سبک شد به جای نماز                همی‌گفـــت با داور پـاک راز

سهراب سپهری:
 من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
 دشت سجّاده من
 من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم
 در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
 همه ذرات نمازم متبلور شده است
 من نمازم را وقتی می‌خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
 من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می‌خوانم
پی قد قامت موج
 کعبه ام بر لب آب
 کعبه ام زیر اقاقی‌هاست
 کعبه‌ام مثل نسیم می‌رود باغ به باغ می‌رود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.

 منابع

1-  قرآن کریم، مترجم: مهدی الهی قمشه‌ای، مؤسسه‌ی چاپ و نشر الهادی.
2- آب آتش فروز، گزیده‌ی حدیقه الحقیقه، سنایی غزنوی،گزینش و گزارش: دکتر رضا اشرف زاده،انتشارات جامی‌1374
3- بحارالانوار، محمدباقرمجلسی، ناشر: اسلامیّه، آذر 1387
4- بوستان سعدی، مصلح بن عبدا... سعدی، ناشر: صفی علی شاه، 1387
5- دیوان غزلیات حافظ، به‌کوشش دکتر خلیل خطیب‌رهبر، انتشارات صفی‌علی‌شاه، 1374
6- دیوان اشعار، پروین اعتصامی، ناشر: سبز آرنگ، مرداد 1387
 7- دیوان اشعار، سنایی غزنوی، به اهتمام پرویز بابایی، ناشر: نگاه، آبان 1385
 8- دیوان اشعار، شیخ بهایی، ناشر: زرّین، 1387
9- دیوان اشعار، صایب تبریزی، ناشر: نگاه، 1387
10- دیوان اشعار، عطّار نیشابوری، ناشر: علم، تیر 1384
11- دیوان اشعار، فخر الدّین عراقی، ناشر: فخر رازی، 1382
12- دیوان سعدی، کلیات، مصلح بن عبدا... سعدی، مصحح: محمّد علی فروغی، ناشر: سما، اسفند 1385
13- دیوان شمس،کلیات، جلال الدّین محمّد مولوی، ناشر: میلاد، 1386
14- شاهنامه،حکیم ابوالقاسم فردوسی، مصحح: ژول مول، ناشر: بهزاد،1386
15- غزلیات خواجوی کرمانی، ناشر: خدمات فرهنگی کرمان،1383
16- کلیات حکیم نظامی‌گنجوی، الیاس بن یوسف نظامی، مصحّح: حسن وحید دستگردی، ناشر: مرکب سپید، 1384
17- گلشن راز، شیخ محمود شبستری، مصحّح: صمد موحّد، ناشر: کتابخانه طهوری، 1386
18- مثنوی معنوی، جلال الدّین محمّد مولوی، ناشر: علم، 1384
19- مرصاد العباد، نجم رازی، عبدا... بن محمّد، به تصحیح محمّد امین ریاحی، نشر علمی، تیر1387
20- منطق الطّیر، محمّد بن ابراهیم عطّار، مصحّح: محمّد رضا شفیعی کدکنی، ناشر: سخن، اردیبهشت 1387


  

 

تاکنون نه مردابی دیده ام و نه دریایی،اما علف های مرداب را خوب می شناسم و با آن چه موج دریا نام دارد آشنا هستم،تاکنون خدا را روبرو ندیده و به آسمان پا نگذاشته ام،اما چنان از وجود او در آسمان ها مطمئنم که گویی نقشه ی اسمان را با دو چشم خود دیده ام.(امیلی دیکنسون- گزیده ای از آثار ادبی جهان ص 116)

چرا باید خدا را عبادت کنیم؟خدا چه احتیاجی به عبادت ما دارد؟

نوآموزی ،پس از نیایش طولانی و خسته کننده ی صبحگاهی در صومعه از مدیر دیر پرسید:آیا نیایش خدا را به بشر نزدیک کرده است؟

مدیر دیر گفت:جوابت را با سوالی دیگر می دهم.آیا نیایش تو باعث می شود فردا خورشید طلوع کند؟

«البته که نه،خورشید مطابق یک قانون کیهانی طلوع می کند.»

«بسیار خوب،جواب سوالت همین است .خدا به ما نزدیک است ،چه دعا بکنیم ،چه نکنیم.»

نوآموز جا خورد:«منظورتان این است که دعاهای ما بی فایده است؟

«اصلا اگر صبح زود بیدار نشوی،طلوع خورشید را نمی بینی .و هر چند خدا همیشه کنار ماست،اگر دعا نکنی ،هرگز حضور او را حس نمی کنی.»(چون رود جاری باش صص 175-176)

ما از خود اختیار داریم یا مجبوریم؟

مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند . بعد صحبت به وجود خدا رسید . مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسوول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد. چوپان زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند . بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس . صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت . سپس چوپان گفت : زندگی همین دره است ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و آوای انسان ، سرنوشت او . آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم ، اما هر کاری که می کنیم ، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد .چون رود جاری باش (ص 179)

  چرا انسان ها در زندگی دچار رنج و سختی می گردند؟

آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد!

روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت:

“واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!”

آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!

اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم…

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد:

گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش میشود. میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است:

“خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو میخواهی، به خود بگیرم…
با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده…اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!”

 

نشانه های خدا 

عرب بی سوادی عادت داشت هر شب با چنان حرارتی نماز بخواند که مالک ثروتمند کاروان عظیم،تصمیم گرفت با او حرف بزند ،

- چرا این طور با اخلاص نماز می خوانی؟تو که حتی خواندن نمی دانی ،از کجا می دانی که خدا وجود دارد؟

-خدمتکار فروتن گفت:می دانم قربان،وقتی شما نامه ای از فردی دور از اینجا دریافت می کنید،از کجا نویسنده را می شناسید؟

- از روی دست خطش

- وقتی جواهری به دستتان می رسد، از کجا می فهمید چه کسی آن را ساخته است؟

-از روی مهر جواهر ساز

وقتی صدای حرکت جانوران را اطراف خیمه تان می شنوید،از کجا می فهمید گوسفند بوده یا اسب یا گاو؟مالک کاروان که از این همه سوال تعجب کرده بود،گفت از رد پایش.

پیرمرد او را از خیمه بیرون برد و آسمان را نشانش داد« هیچ کدام از چیزهای بالا و هیچ کدام از چیزهای روی صحرای این پایین به دست انسانی ساخته یا نوشته نشده است.»(چون رود جاری باش ص 249)

 

 


  

 

نماز در آثار منظوم فارسی 2

نماز در غزلیات شمس تبریزی

 هله بحری شو و در رو ،مکن از دور نظاره/که بود در تک دریا،کف دریا به کناره

چو بدان بنده نوازی شده ای پاک و نمازی/همگان را تو صلا گو چو موذن ز مناره

چون به واسطه ی نماز پاک شده و در ردیف بندگان شایسته قرار گرفته ای دیگران را نیز چون موذن به اقامه ی نماز و حضور به درگاه حق دعوت کن.(به شکرانه ی نعمت هدایت به راهنمایی دیگران بپرداز)

چو نماز شام هرکس،بنهد چراغ و خوانی/منمو خیال یاری فغم و نوحه و فغانی

چو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازم/در مسجدم بسوزد،چو بدو رسد اذانی

عجبا نماز مستان،تو بگو درست هست آن؟که نداند او زمانی،نشناسد او مکانی

عجبا دو رکعت است این؟عجبا که هشتمین است

عجبا چه سوره خواندم ؟چو نداشتم زبانی

هنگام نماز با اشک وضو می گیرم و به نمازی آتشین می ایستم،نمازی که با شنیدن   صدای اذان تمام وجودم را تحت تاثیر قرار می دهد و در هنگام نماز چنان از خود بی خود می شوم که گاهی فراموش می کنم چند رکعت است.

نماز در بوستان سعدی

شنیدم که پیری به راه حجاز/به هر خطوه کردی دو رکعت نماز

چنان گرم  رو در طریق خدای /که خار مغیلان نکندی ز پای

به آخر ز وسواس خاط پریش /پسند آمدش در نظر کار خویش

به تلبیس  ابلیس در چاه رفت/که نتوان از این خوب تر راه رفت

یکی هاتف از غیبش آواز داد/به احسانی آسوده کردن دلی

پیر عابدی در راه حج مرتب  در نماز و عبادت  بود،تا جایی که ابلیس او را فریب داد و تصور کرد که کسی بهتر از او در عبادت نیست،هاتفی از غیب ندا داد که اگر دلی را با نیکو کاری راضی کنی بهتر از این است که در هر منزل هزار رکعت نماز به جای آوری.(مغرور نشدن به طاعات خویش که چه بسا شیطان از این طریق انسان را فریب دهد و او از راه حق خارج کند)

نماز در منطق الطیر عطار نیشابوری

خلقت پیامبر(ص)

چو شد آن نور معظم آشکار /در سجود افتاد پیش کردگار

قرن ها اندر سجود افتاده بود/عمرها اندر رکوع استاده بود

سال ها هم بود مشغول قیام/در تشهد بود هم عمری تمام

از نماز نور آن دریای راز /فرض شد بر جمله ی امت نماز

به خاطر حب و علاقه ی زیاد پیامبر(ص)بر نماز،نمازهای یومیه برامت او فرض و واجب شده است.

مکالمه دیوانه با خواجه در وقت نماز

خواجه ای می گفت در وقت نماز /کای خدا ،رحمت کن و کارم بساز

این سخن دیوانه ای بشنود از او/گفت رحمت می نپوشی زود از او

روی در ساعت بگردان از همه/تا شوی فارغ چو مردان از همه

فرد ثروتمندی در وقت نماز از خدا تقاضای رحمت می کرد،دیوانه ای شنید و به او گفت اگر می خواهی مشمول لطف او قرار گیری باید از همه ی آن چه که داری دل برکنی و مانند من به یک قرص نان قناعت کنی .(مقصود از دیوانه،انسان دل از دست داده است که در راه حق،از دنیا چشم  پوشیده است.)

از نبی درخواست مردی پرنیاز/تا گزارد بر مصلایش نماز

خواجه دستوری ندا او را در آن/گفت ریگ و خاک گرم است این زمان

تا نیاری داغ دل این جایگاه/کی توان کردن به سوی تو نگاه

داغ دل آور که در میدان درد/اهل دل از داغ بشناسند مرد

مردی نیازمند از پیامبر خواست که بر مصلای او نماز بگزارد،پیامبر حرفی نزد،مرد بهانه آورد که سنگ و ریگ این محل داغ است .پیامبر فرمود:باید دل سوخته داشته باشی تا مورد عنایت حق قرار بگیری و مردان حق با دل سوخته از دیگران مشخص می شوند.

خواجه و غلام پاکباز او

خواجه را زنگی غلامی چست بود/دست پاک از کار دنیا شست زود

جمله شب آن غلام پاکباز /تا به وقت صبح می کردی نماز

خواجه گفتش ای غلام کار کن /شب چو برخیزی مرا بیدار کن

تا وضو سازم،کنم با تو نماز/آن غلام او را جوابی داد باز

گفت آنکس را که درد ره بخاست/هیچش ار بیدار کن نبود رواست

غلامی سیاه پوست بود که علاقه ی وافری به نماز داشت ،شب که فرا رسید تا به صبح نماز می کرد،یک شب خواجه به او گفت:هنگامی که برای نماز برمی خیزی مرا هم بیدار کن تا با تو نماز گزارم.غلام گفت :انسان عاشق حق ،نیازی به بیدار کن ندارد ،چون اگر قرار باشد کسی تو را برای عبادت بیدار کند پس به جای تو هم باید عبادت کند.

 فهرست منابع و مآخذ

 

1-  بوستان سعدی، مصلح بن عبدا... سعدی، ناشر: صفی علی شاه، 1387

2-دیوان سعدی، کلیات، مصلح بن عبدا... سعدی، مصحح: محمّد علی فروغی، ناشر: سما، اسفند 1385

3-
منطق الطّیر، محمّد بن ابراهیم عطّار، مصحّح: محمّد رضا شفیعی کدکنی، ناشر: سخن، اردیبهشت 1387

دیوان شمس،کلیات، جلال الدّین محمّد مولوی، ناشر: میلاد، 1386


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ