سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 16841
کل یادداشتها ها : 6
خبر مایه


 

نماز در آثار منظوم ادب فارسی 1

مقدمه

اگر شعر محصول صمیمی ترین لحظه ها و نابترین عاطفه هاست ،پس چه لحظه ای پرشکوه تر از لحظه های نماز می توان یافت.اگر زیباترین هنگامه برای انسان ،فرصت زمزمه و اشک و پل بستن دل و خدا باشدچرا به ترسیم و توصیف این لحظه در زیباترین قالب ممکن و در حد توانایی و استعداد نپردازیم.

من معتقدم شاعری که دفترش تهی از این زیبایی است حکم مرگ شعر خویش را صادر کرده است،مگر می شود شاعر بود و شعرترین سرود خدا را نسرود و با تسبیح و های و هوی ذره ها و مناجات هماره ی همه ی پدیده ها،هم سازی و هم نوایی نداشت.به همین دلیل نیایش ،سرآ؛از دفتر همه ی شاعران بزرگ و سرانجام آن نیز هست.

نیایش و نماز ،لحظه ای بلافاصلگی انسانند،لحظه ی فرو ریختن دیوارها،شکست بن بست ها و زانو به زانو با دوست نشستن و نجواکردن.

نماز تمرین «خوبی»است.در نماز به چشم ها ،ننگاه»،به دست ها «سخاوت» به قلب ها «صفا»به گام ها«استواری»و بههمه ی «خویش »خوب زیستن،با خدا زیستن و رها از خود زیستن راآموزش می دهیم و همین است که نماز سایه ی سنگین و سیاه «فحشاو منکر» را از وسعت زندگی بر می چیند.

دریغ است این همه شعر در توصیف همه چیز بگوییم و آ« گاه که به «همه چیز»می رسیم سکوت کنیم. نماز «همه چیز»است،معرفت،عشق،زیبایی،پرواز،تنهایی،تامل،گم شدن،پیدا شدن،رهایی،جذبه،رویش،و شکفتن.

نماز گفتگو با کسی است که «همه چیز»است،کسی که مثل هیچ کس نیست!

پس سعی اینجانب نیز در این نوشتار برآن بوده تا به بررسی نماز از منظر لطیف و ظریف شعرای متقدم و معاصر بپردازم،باشد که پای ملخی به محضر شعرای متقدم و معاصر بپردازم،باشد که پای ملخی به محضر سلیمان پیشکش برم.

نماز در دیوان حافظ

من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق»/چار تکبیر زدم یکسره برهر چه که هست

با وضو گرفتن از چشمه ی عشق به خدا ،به دنیا و مادیات پشت پا زدم و هر چه غیر از او بود رها کردم.

حافظ نماز در خم آن ابروان محرابی/کسی کند که بخون جگر طهارت کرد

آنکس که وضو از خون دل گرفت و در راه عشق جان باخت ،در محراب ابروان کمانی جانان می تواند نماز گزارد.(نماز واقعی از آن کسانی است،که با خون دل وضو ساخته اند)

خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد/به آب دیده و خون جگر طهارت کرد

نماز و عرض نیاز کسی که با خاطری دردمند و دلی سوخته وضو با اشک چشم و خونابه ی جگر گرفته،پسندیده و مقبول درگاه بی نیاز است.

درنمازم خم ابروی تو با یاد آمد/حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

هنگام گزاردن نماز کمان ابروان تو ای محبوب به یادم آمد، و حالی به من دست داد که محراب نماز هم با من به خروش آمد و هم نوایی کرد.(چنان در نماز محو جمال حق بودم که محراب هم با من هم نوا شد)

نماز شام غریبان چو گریه آغازم/به مویه های غریبانه قصه پردازم

بیاد یار و دیار آنچنان بگریم زار/که از جهان ره و رسم سفر براندازم

به هنگام نمازی که در شام غربت و دوری از دیار و وطن خوانده می شود،چون گریستن گیرم،با زاری های غریب وار ماجرای خود را باز می گویم.

چون نیست نماز من آلوده نمازی/در میکده زان کم نشود سوز و گدازم

چون نماز من الوده دامن ،پاک نیست،در میخانه ی محبت پیوسته در سوختنم تا آتش عشق ،آلایش مرا بزداید و نمازی و پاکم سازد.(با عشق به خدا می توان قلب را از آلودگی  پاک کرد تا شایسته ی مناجات با او شد)

می ترسم از خرابی ایمان که می برد/محراب ابروی تو حضور نماز من

از ویران شدن بنای ایمان خود نگرانم،چه طاق ابروی تو جمعیت خاطر و حضور قلب مرا در هنگام نماز سلب می کند که گفته اند:لاصلاوه الابحضورالقلب(هیچ نمازی جز به شرط حصول حضور قلب درست نیست)

زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود/هم مستی شبانه و راز و نیاز من

ای پارسا ،چون از نماز تو کاری ساخته نیست و گرهی نمی گشاید،همانا مستی شبانه و ذکر عاشقانه ی من برآن برتری دارد.(ملاک عبادت ،عمل بی روح نیست ،باید تمام وجود در عبادت درگیر باشد.)(دیوان حافظ 1371)

اشعار رودکی

روی به محراب نهادن چه سود /دل به بخارا و بتان طراز

ایزد ما وسوسه ی عاشقی /ار تو پذیرد ،نپذیرد نماز

خداوند عشق مجازی را شاید قبول کند ولی نماز بی حضور قلب در پیشگاه او قبول نیست.(اشعار رودکی -1360)

نماز در مثنوی مولوی

چار هندو در یکی مسجد شدند/بهر طاعت راکع و ساجد شدند

هر یکی بر نیتی تکبیر کرد/در نماز آمد به مسکینی و درد

پس نماز هر چهاران شد تباه/عیب گویان بیش تر گم کرده راه

چهار هندو وارد معبدی شدند تا عبادت کنند،به هنگام عبادت صدای موذن به گوش رسید،اولی گفت این چه وقت اذان است،دومی گفت :نمازت باطل شد و سومی گفت الحمد الله که من چیزی نگفتم تا نمازم باطل شود.(نظر کردن به عیب دیگران باعث غفلت از عیوب خودمان می شود.)

هر کجا یابی نمازی می کنب/می دود در خانه ناپاک و دنی

گفت پیغمبر که از بهر مهان/حق نجس را پاک گرداند بدان

عایشه همسر پیامبر به آن حضرت اعتراض می کرد که چرا در خانه هر کجا به نماز می ایستی،حال آن که در خانه ی ما کودکان نجس و زنان مستحاضه رفت و آمد می کنند و فرش ها ناپاک است،پیامبر فرمود:خدا برای بزرگان نجس را پاک گردانده و این محل،ظاهری از سجده گاه حقیقی من است.(تو چشم حقیقت بین داشته باش و واقعیات را ببین،نه مسایل ظاهری را)

از برای چاره ی این خوف ها/آمد اندر هر نمازی اهدنا

کین نمازم را میامیز ای خدا/با نماز ضالین و اهل ریا

هنگام طی طریق برای رهایی از خطر لغزش نیاز به مرشد و راهبر می باشد.

چون تو را ذکر و دعا دستور شد/زان دعا کردن دلت مغرور شد

هم سخن دیدی تو خود را با خدا/ای بساکو زین گمان افتد جدا

گرچه با تو شه نشیند بر زمین/خویشتن بشناس و نیکو تر نشین

افتادگی در هنگام سخن گفتن  با خدا محک و نشانه ی عشق الهی است.

آن یکی بیچاره ی مفلس  زدرد/که ز بی چیزی هزاران  زهر خورد

لابه کردی در نماز و در دعا/کای خداوند نگهبان رعا

بی ز جهد ی آفریدی مر مرا/بی فن من روزیم ده زین سرا

فقیری در دعا و نماز از خدا روزی بی جهد می خواست ،تا بلاخره به او عطا شد

هر دلی را سجده هم دستور نیست/مزد رحمت قسم هر مزدور نیست

نماز راه است،یک حالت جسمانی نیست،بلکه سراسر روح را به لرزه در می آورد و انسان را دگرگون می کند و هر کس به او سجده برد از رحمت الهی برخوردار نمی شود. پاداش رحمانیت الهی نصیب هر کس نمی شود.(ظاهر اعمال،حتی در عبادت هم ملاک نیست)

میر شد محتاج گرمابه سحر/بانگ زد سنقر هلا بردار سر

مسجدی بر ره بد و بانگ صلا/آمد اندر گوش سنقر در ملا

بود سنقر سخت مولع در نماز/گفت ای میر من ای بنده نواز

تو بین دکان زمانی صبر کن/تا گزارم فرض و خوانم لم یکن

چون امام و قوم بیرون آمدند/از نماز و وردها فارغ شدند

امیری غلامی داشت که بسیار به نماز علاقمند بود،روزی که به همراه امیر خود به حمام می رفت ،بانگ موذن را شنید و از ارباب خود اجازه گرفت تا برای ادای نماز به مسجد برود . بعد از مدت زمانی امیر دید همه از مسجد خارج شدند اما از غلام خبری نشد،با صدای بلند او را خواند،جواب شنید که نمی توانم بیرون آیم چون عشق به خدا مرا در این جا پایبند کرده است.

هر دلی را سجده هم دستور نیست/مزد رحمت قسم هر مزدور نیست

نماز راه است،یک حالت جسمانی نیست،بلکه سراسر روح را به لرزه در می آورد و انسان را دگرگون می کند و هر کس به او سجده برد از رحمت الهی برخوردار نمی شود. پاداش رحمانیت الهی نصیب هر کس نمی شود.(ظاهر اعمال،حتی در عبادت هم ملاک نیست)

 اندرین بودند که آواز صلا/مصطفی بشنید از سوی اعلا

خواست آبی و وضو را تازه کرد /دست و رو را شست  او ز ان اب سرد

روزی پیامبر (ص)وضو گرفته ،خواست کفش خود را بپوشد ،عقابی از هوا آمد ،کفش را ربود ، با خود به اوج آسمان برد و بعد کفش را رها کرد ،در همین هنگام ،مار سیاهی از درون ان به زمین افتاد فعقاب پایین آمد ،از پیامبر عذر خواهی کرد و گفت  من طبق دستور الهی این کار را انجام دادم و گرنه هرگز این جسارت را مرتکب نمی شدم.

یک موذن داشت بس آواز بد/در میان کافرستن بانگ زد

چند گفتندش مگو بانگ نماز که شود جنگ و عداوت ها دراز

او ستیزه کرد و پس بی احتراز/گفت در کافرستن  بانگ نماز

خواهرش گفتش که این بانگ اذان/هست اعلام شعار مومنان

موذنی با بانگ زشت در کافرستان اذان می گفت.هر چه او را از این کار نهی می کردند ،اعتنا نمی کرد ت این که کافر ثروتمندی با هدایای گران بها نزد او آمد و بعد از تشکر فراوان هدایا را به او داد.وقتی موذن علت را جویا شد فکافر گفت من دختری دارم که مسلمان شده و از دین شما دست بر نمی داشت ولی از زمانی که صدای اذان تو را شنیده به آیین خود برگشته و من نیز برای تشکر از این کار به نزد تو امده ام.

منصور حلاج بر سر دار

چو ببریدند ناگه بر سردار/سر و دو دست حلاج آن چنان زار

پس او گفت ان که سر عشق بشناخت/نمازش را بخون باید وضو ساخت

که گر از خون  وضوی ان نسازی /بو د عین نمازت نا نمازی

مقصود این است که عاشقان واقعی حق نماز را با وضوی خون اقامه می کنند که:در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ،روبه صفتن بد خود را نکشند.

فهرست منابع و مآخذ

1-دیوان غزلیات حافظ، به‌کوشش دکتر خلیل خطیب‌رهبر، انتشارات صفی‌علی‌شاه، 1374

2-مثنوی معنوی، جلال الدّین محمّد مولوی، ناشر: علم، 1384

3-ذهن و زبان حافظ، بهاءالدّین خرّمشاهی، نشر ناهید، 1384

4- رودکی، ابوعبدالله جعفر-اشعار رودکی به اهتمام لیما صالح رامسری ،انتشارات امیر کبیر1360






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ