به نام خداوند جان و خرد
خوشترین نغمه ی توحید نماز است ، نماز
جلوه ی دولت جاوید نماز است نماز
آسمان شرف و معرفت و عزت را
قمر و اختر و خورشید نماز است نماز
سبب محو کدورت ز سرا پرده ی دل
مایه ی رونق امید نماز است نماز ....
در این وبلاگ در مورد نماز در آثار منظوم و منثور ادب فارسی به بحث وتبادل نظر می پردازیم...
امیدوارم از بودن در این وبلاگ نهایت استفاده را ببرید.
باتشکر مدیریت وبلاگ
سیما غلامی
نماز در شعر معاصر
در نمــازم خـم ابـروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد. (حافظ)
در روزگار معاصر، بن بستهای جدیدی پیش روی انسان گشوده شده است؛ بن بستهایی که انتهای آن، دیوارهای سر به فلک کشیدهی بیهویّتی، تنهایی و پوچگرایی است و در افقهای آن، خورشیدهای یخ زده طلوع میکند!
تنها چیزی که انسان و به طور خاص، جوانان را از این بحران نجات میدهد، روی آوردن به خویشتنِ گمشدهی خویش است، معرفت و شناخت معبودی که عشق و محبّت او نه تنها انسان را از بن بستهای عالم مُلک نجات میدهد، بلکه پر و بالی به او میدهد که اوج حریم ملکوت را در نوردد و پس از فنای در دوست، باقیِ به او شود.
نماز، برترین و زیباترین وسیلهای است که وقتی رنگ و بوی معرفت و عشق گرفت، انسان را از گناه بازی دارد، یاد خدا را در دل او جاری میکند، مدیریّت زمان را در دست او قرار میدهد، او را در برابر شبیخون های فرهنگی، عقیدتی و... نفوذ ناپذیر میکند و در نهایت او را به آرامش قلبی و کمال میرساند.
یکی از مهم ترین کوتاهیها در جذب جوانان به نماز، عدم استفاده از زبان تأثیرگذار هنر است.
جوان امروز نیازمند تلنگری هنری است تا اورا به فطرت پاک خود بازگرداند؛ شوق اورا برانگیزاند تا در نماز، دست نیاز به سوی معشوقی دراز کند که پایا و مانا است، نه آنچه در بمبارانهای فرهنگی- سیاسی از سوی کشورهای غربی، به عنوان ارزش و هدف زندگی به او عرضه میشود.
بسیاری از این تلنگرها و جلوههای شوق بر انگیز نماز، در آیینه ی ادبیات غنی فارسی موج میزند. شاعران، عارفان و اندیشمندان بزرگی چون: حافظ، مولوی، عطّار، شیخ بهایی، سعدی، سهراب سپهری و...، هر یک فراخور حال خویش، پس از رسیدن به معرفت الهی، تصویرهای شیرینی از نماز، به زبان شعر نقّاشی کرده اند. این تصویرها که بیشتر آن بر گرفته از آیات قرآن کریم و احادیث امامان بزرگوار ما است، میتواند برانگیزانندهی شوق وصال در دلهای مشتاق و پریشان انسانها، بخصوص جوانان باشد.
صدای پای آب
من مسلمانم/قبله ام یک گل سرخ/من وضو با تپش پنجره ها می گیرم/در نمازم جریان دارد ماه،جریان دارد طیف سنگ از پشت نمازم پیداست/همه ذرات نمازم متبلور شده است/من نمازم را وقتی می خوانم/که اذانش را باد ،گفته باشد سر گلدسته ی سرو
من نمازم را،پی«تکبیره الاحرام»علف می خوانم/پی «قدقامت»موج
از دیدگاه سپهری همه ی پدیده های عالم در حال تسبیح خداوند هستند،به مصداق آیه ی شریفه ی :یسبح ما فی سموات و ما فی الارض(سهراب سپری-71)
قبله ی عشق
بهار شد در میخانه باز باید کرد/به سوی قبله عاشق نماز باید کرد
نسیم قدس به عشاق باغ مژده دهد/که دل ز هر دو جهان بی نیاز باید کرد(امام خمینی -نافله ی باغ)
قلب را فرصت حضور دهید
دیده از خواب ناز باز کنید/رو به درگاه کار ساز کنید
قلب را فرصت حضور دهید /اشک را وقف سو زو ساز کنید
با همان قطره ها وضو گیرید /با همان شستشو نماز کنید
جنگل،نماز سبز جماعت/وقتی نسیم اذان گفت/گل های نوشکفته ی نیلوفر/ان را به باغ رساندند/آنکه تمام درختان /با دست های ریشه/وضو را /از آب جوی گرفتند/تا با امام خویش/بهاران /قامت به نور ببندند(جواد محقق-نافله ی باغ)
بامدادان که موذن به صلا برخیزد /وای از آن دم که چه زیبا چه مصفاست نماز
روح بشکفته نیازی به طبیبان نبرد/که شفا بخش ترین نسخه ی دل هاست نماز
گنهکاری در محراب
کردگارا/گفتگوی با تو عطر آگین کند موج نفس ها را/آن چه خرم می کند گلزار دل را،گفتگو با تست/نیمه شب ها دوست می دارم به درگاهت نیایش
مهدی اخوان ثالث: نماز:
باغ بود و درّه - چشم انداز پرمهتاب / ذاتها با سایههای خود هم اندازه / خیره در آفاق و اسرار عزیز شب، چشم من - بیدار و چشم عالمیدر خواب / نه صدایی جز صدای رازهای شب، / آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها / پاسداران حریم خفتگان باغ، / و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست) / خاستم از جا / سوی جو رفتم، چه میآمد / آب / یا چه میرفت،هم زآن سان که حافظ گفت، عمر تو. / با گروهی شرم و بی خویشی وضو کردم. / مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، امّا لحظة پاک و عزیزی بود. / برگکی کندم / از نهال گردوی نزدیک؛ / و نگاهم رفته تا بس دور / شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده. / قبله، گو هر سو که خواهی باش. / با تو دارد گفت و گو شوریدهی مستی / -مستم و دانم که هستم من- / ای همه هستی زتو، آیا تو هم هستی؟ زاگون، مرداد
اخوان، خود درباره این شعر میگوید: « درمورد قطعهی نماز همین قدر میدانم که چند روزی در ییلاق زاگون میگذراندم و خلوت و آسایشی داشتم، و مخصوصاً شبها در صمیم طبیعت محض (کوه و دره و باغ و چشم اندازهای زیبای ییلاق زاگون) انگار خود را با زمین و طبیعت و روح کاینات نزدیک تر حس میکردم، و در لحظهای از لحظات خلوت محض و خالص و... تنهایی، آن قطعه به خاطرم خطور کرد و نوشتم.
یکی از نویسندگان، تأملی زیبا در شعر نماز از مهدی اخوان ثالث دارند، ایشان مینویسند: اخوان هرگز داعیهی شریعت مداری و شریعت پناهی نداشته است. اما درد دین و دغدغهی دینی داشته است. آن هم نه در آستانهی پیری و شکستگی که تصوّر شود از فشارهای روحی یا احساس بی اعتباری عمر و نزدیک شدن سایهی همزاد آدمیزاد ( مرگ) رو به خدا آورده باشد. (نبض شعر)
این شعر حدیث نفسی است عارفانه- عاشقانه- مستانه:
شاعر خواب زده، مهتاب زده...، افتان و خیزان در این حال وجد و جذبه « با گروهی شرم و بیخویشی وضو میکند ». برگی از نهال گردوی نزدیک میکند، به جای مهر نماز، « شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده » این وجد و بی خویشی و رازبینی ( Vision ) ادامه مییابد. « قبله گو هر سو که خواهی باش ». این یکی از اوجهای این شعر است. در کتب فقهی بحث بسیاری در باب « تعیین قبلهی حیران » یعنی قبله برای کسی که جهات را گم کرده است، به میان آورده اند. بعضی از آنان وسواس یا احتیاط را به جایی رسانده اند که توصیه میکنند در چنین شرایطی، نمازگزار باید به چهارسو، و چهار بار نماز بخواند. بعضی که جسورتر یا عارف تر بوده اند، گفته اند به مدلول آیه شریفه« اینما تولوا فثمّ وجه الله » (به هر سوی که روی آرید با وجه الله رو به رو هستید) کافی است فقط یک بار و به یک سو نماز بگزارد.
شاعر دراین احوال چندان سرخوش و سرشار از تمنّای نیایش است که از ذی القبله، به قبله نمیپردازد.
اوج این شعر، سه مصراع آخر است:
با تو دارد گفت و گو شوریدهی مستی / مستم و دانم که هستم من / ای همه هستی زتو آیا تو هم هستی؟
شطح مصراع آخربسیار عمیق و تکان دهنده است. اگر شاعر به وجود مبدأی که همهی هستی از اوست اذعان نداشت، این چنین مجذوبانه و حلّاجانه به نماز نمیایستاد. سؤال و حیرت و حسرت او این است که «ای همه هستی زتو» چرا هستی ما که سرشته با نیستی است، و از نیستی سربرآورده و به نیستی هم سر فرود میآورد، هستی نماست و هستی تو، نیستی نماست؟ (نبض شعر با تلخیص)
4- نمازِهمراه با معرفت و عشق(عالی ترین وسیلهی تقرّب و راه نجات بشریّت و جوانان):
همان گونه که در شعرهای بالا میبینیم، چه شاعران عارف و چه آنهایی که دستی از دور بر آتش عر فـان داشتـه اند، نماز همرا ه با معرفت و عشق را بر نمازی که از سـر رفـع تکلیـف یا تــرس یا بــرای رسیـدن به نعمـتهای دنیـوی باشد ترجیـح داده اند. البتّه آشکار است که سر چشمه این نوع نگرش به نماز و عبادت، قرآن کریم و سخنان بزرگان دینی است.
امام علی (ع) در این مورد فرمودهی زیبایی دارند:
«انّ قوماً عبدوا الله رغبة فتلک عباده التّجار، و انّ قوماً عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید و انّ قوماً عبدوا الله شکراً فتلک عباده الاحرار» (نهج البلاغه)
گروهی خداوند را برای رسیدن به پاداش و بهشت عبادت میکنند، این عبادت تاجران است؛ گروهی خداوند را از روی ترس عبادت میکنند، این عبادت بردگان است و گروهی خداوند را برای سپاس عبادت میکنند، این عبادت آزادگان است.
به قول سعدی:
خــلاف طـریقـت بــود کــه اولیــا تمنّــا کنــند از خـــدا جـز خـدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خویشی نه در بند دوست.
عصـارهی بنـدگی، نمـاز حقیـقی و اوج عـرفان و عشق به خداوند را میتوان در این حدیث زلال از امام علی(ع) نوشید:
الهی ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنّتک، بل وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک! (بحار الانوار) پروردگارا، من تو را به خاطر ترس از آتش جهنّم عبادت نمیکنم و طمعی هم به بهشتت ندارم، بلکه چون تو را شایستهی عبادت یافتم، میپرستمت!
اینجا است که حقیقتِ « فزت و ربّ الکعبه» آشکار میشود و چه مژدهی زیبایی است این حدیث قدسی، برای آنان که حقیقتِ نماز و عبادت را در طلب، معرفت، دوستی، عشق و شهادت یافته اند:
«من طلبنی، وجدنی و من وجدنی، عرفنی و من عرفنی، احبّنی و من احبّنی، عشقنی و من عشقنی، عشقته و من عشقته، قتلته و من قتلته، فعلی دیته و من علی دیته، فانا دیته»
آن کس که مرا طلب کند، مییابد، آن کس که مرا یافت، میشناسد،آن کس که مرا شناخت، دوستم میدارد، آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق میورزد، آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم، آن کس که به او عشق ورزیدم، میکشم، آن کس را که من بکشم، خون بهایش بر من واجب است، آن کس که خون بهایش بر من واجب است، من خون بهایش هستم.
آن کس که تورا شناخت، جان را چه کند؟ فــرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانـــه کنـی هـر دو جهـانش بخشی دیـوانهی تو هر دو جهان را چه کند؟
فهرست منابع و مآخذ
1- قرآن کریم، مترجم: مهدی الهی قمشهای، مؤسسهی چاپ و نشر الهادی.
2- آب آتش فروز، گزیدهی حدیقه الحقیقه، سنایی غزنوی،گزینش و گزارش: دکتر رضا اشرف زاده،انتشارات جامی1374
3- از این اوستا، مهدی اخوان ثالث، نشر زمستان، مرداد 1387
4- تورا ای کهن بوم و بر دوست دارم، ناشر: مروارید، چاپ اول،1371
5- دیوان غزلیات حافظ، بهکوشش دکتر خلیل خطیبرهبر، انتشارات صفیعلیشاه، 1374
6- ذهن و زبان حافظ، بهاءالدّین خرّمشاهی، نشر ناهید، 1384
7- صدای حیرت بیدار (گفت و گوهای مهدی اخوان ثالث)، مرتضی کاخی (گردآورنده)، انتشارات زمستان، چاپ اول، تهران، 1371
نماز در ادب پارسی
جوانان همیشه به دنبال الگوهایی برتر هستند تا خود را با آن همسان نمایند؛ هرچه این الگوها محسوس تر، هنری تر و لذّت بخش تر باشند، ارتباط و همسان سازی بهتر و زودتر اتفاق میافتد. شاعران خوش ذوق فارسی زبان قابلیّت تأثیر گذاری بسیار زیادی را دارا هستند. بسیاری از اشعار شاعران ما به صورت پوستر، کارت پستال، نقّاشی خط و... زینت بخش در و دیوار و وسایل زندگی جوانان ما است؛ حال اگر دیدگاه شاعران و اشعاری که در بارهی مسجد و نماز سروده اند، هنرمندانه و ظریف به جوانان ارایه شود، خواهیم دید که چه تأثیر شگرفی بر ایشان خواهد داشت.
ادبیـات گران سنگ فارسی آن قـدر سرشـار از مفاهیـم زیــبا و لطیـف در بارهی مسجد و نمـاز است کـه هر خواننده ای را در مطالعه و گزینش دچار شگفتی و حیـرت میکند. از بیـن شاعران کلاسیک، مولـوی، عطّـار، حافظ، سعدی، خواجوی کرمانی، سنایی، فردوسی، نظامی، شیخ بهایی، پروین اعتصامی، فخرالدّین عراقی و... آن قـدر گفتـه اند و سرودهاند کـه به نظر میرسد برای دیگران جایی نگذاشته اند. امّا حقیقت این است که اقیـانوس بیکران نمـاز را ژرفـا و گستره ای اسـت که هنـوز حرفـی از هزاران در عبارت نیامده است. از بین شاعران نو پرداز هم، هر کسی از ظنّ خود بر آن است تا شاید اسراری بیابد.
در زیر برای برای نمونه، قطرهای از دریا آورده شده است:
حافظ:
هردم بهخون دیده چه حاصل وضو، چونیست بیطاق ابروی تونماز مرا جواز
***
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
***
میترسم از خرابی ایمان که میبرد محراب ابروی تو حضور نماز من
***
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
***
ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست غــرّه مشـو که گربـهی زاهــد نماز کرد
***
چون نیست نماز من آلوده نمازی در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
***
خوشا نماز و نیاز کسی که از سردرد به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
***
طهارت ارنه به خون جگر کند عاشق به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
***
نمــاز درخــم آن ابــــروان محـرابی کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
***
نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویههای غریبانه قصّه پردازم
***
هر آن کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتــوای من نماز کنید
***
آفرین بر دل نـرم تو که از بهر ثــواب کشتهی غمزهی خود را به نماز آمدهای
***
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد به آب دیده و خون جگر طهارت کرد.
***
شیخ بهایی:
مستان که گام در حـرم کبـریا نهنــد یک جام وصل را دو جهان در بها نهند
سنگی که سجده گاه نماز ریای ماست ترســم که در تـرازوی اعمـال ما نهند
***
بر درگه دوست هر که صادق برود تــا حــشر زخـاطرش علایـق بـرود
صد ساله نمــاز عــابد صومعه دار قــربـان ســر نیــاز عــاشـق برود
پروین اعتصامی:
بسی به خانه نشستیم و دامن آلودیم بیا رویم به مسجد، نماز کنیم
فخرالدّین عراقی:
مستی که خراب ره عشق است، در این ره خواب خوش مستیش همه عین نماز است
***
در کوی خرابات کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است
صائب:
حفظ صورت میتوان کردن بهظاهر در نماز روی دل را جانب محراب کردن مشکل است
***
حضور خاطر اگر در نماز معتبر است امید ما به نماز نکرده بیشتر است
***
طاعت ما نیست غیراز شستن دست از جهان گر نماز از ما نمیآید وضـویی میکنیم
عطّار:
عاشقان چون به هوش باز آیند پیش معشوق در نماز آیند
***
تــا در اوّل پاکبــازی نبودت این سفر کردن نمازی نبودت
***
ذرّه ای دوستـــــی آن دمساز بهتر از صد هزار ساله نماز
***
کسی که سر کشد از طاعت تو یک سر موی هبا شمـر نماز وی و هدر روزه
خواجوی کرمانی:
این جا نماز زنده دلان جز نیاز نیست و آن را که در نیاز نبینی نماز نیست
***
من در نیاز بودم و اصحاب در نماز لیکن نیاز من همه عین نماز بود
***
پیش عاقل نیاز چیست؟ نماز نزد عاشق نماز چیست؟ نیاز
***
کجا بود من مدهوش را حضور نماز که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز
***
هر آن نماز که کردی به کنج صومعه خواجو رضای دوست به دست آر ور نه جمله قضا کن
سنایی:
در طریقت کجا روا باشد دل به بتخانه رفته، من به نماز
***
آن نمازی که عادتـی باشد خـــاک باشد که باد بر پاشد
سعدی:
نماز شام قیامت به هوش باز آید کسی که خورده بود میز بامداد الست
***
کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق هر کسی را که تو بینی به سر خود دینی است
***
کلید در دوزخ است آن نماز که در چشم مردم گزاری دراز
***
تو هم پشت بر قبله ای در نماز گرت در خدا نیست روی نیاز
نظامی:
زر که ترازوی نیاز تو شد فاتحهی پنج نماز تو شد
شیخ محمود شبستری:
تو تا خود را به کلّی در نبازی نمازت کی شود هرگز نمازی؟
مولوی: (مثنوی)
باد خشم و باد شهوت باد آز برد او را که نبود اهل نماز
***
این نماز و روزه و حجّ و جهاد هم گواهی دادن است از اعتقاد
***
کاین نمــازم را میامیز ای خدا با نمــــاز ضالین و اهــل ریــا
***
از برای چارهی این خوفها آمد انــدر هر نمازی اهدنــا
مولوی: (دیوان شمس)
نماز شام چو خورشید در غروب آید ببندد این ره حس، راه غیب بگشاید
***
چو نماز شام هر کس، بنهد چراغ و خوانی منم و خیال یاری، غم و نوحه و فغانی
***
وضو زاشک بساز و نماز کن به نیاز خراب و مست شو ای جان ز بادهی ازلی
***
ای زاهـــد شبخیز تو مغرور نماز بیرون ز نماز روزگاری دگر است
***
تا با تو بوم، مجاز مـن عیـن نماز چون بی تو بوم، نماز من جمله مجاز
فردوسی:
چنان بر دل هر کسی بود دوست نمــاز شــب و روزه آییــن اوست
***
و زآن پس بیامـد به جـای نمـاز همیگفــت با داور پـــاک راز
***
ز لشـکر بشــد تا به جــای نماز ابـا کـــردگــــار جهان گفت راز
***
بیـامد خـرامـان به جــای نمـاز همیگفـــت با داور پــاک راز
***
و زآن جا سبک شد به جای نماز همیگفـــت با داور پـاک راز
سهراب سپهری:
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجّاده من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف میخوانم
پی قد قامت موج
کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقیهاست
کعبهام مثل نسیم میرود باغ به باغ میرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.
منابع
1- قرآن کریم، مترجم: مهدی الهی قمشهای، مؤسسهی چاپ و نشر الهادی.
2- آب آتش فروز، گزیدهی حدیقه الحقیقه، سنایی غزنوی،گزینش و گزارش: دکتر رضا اشرف زاده،انتشارات جامی1374
3- بحارالانوار، محمدباقرمجلسی، ناشر: اسلامیّه، آذر 1387
4- بوستان سعدی، مصلح بن عبدا... سعدی، ناشر: صفی علی شاه، 1387
5- دیوان غزلیات حافظ، بهکوشش دکتر خلیل خطیبرهبر، انتشارات صفیعلیشاه، 1374
6- دیوان اشعار، پروین اعتصامی، ناشر: سبز آرنگ، مرداد 1387
7- دیوان اشعار، سنایی غزنوی، به اهتمام پرویز بابایی، ناشر: نگاه، آبان 1385
8- دیوان اشعار، شیخ بهایی، ناشر: زرّین، 1387
9- دیوان اشعار، صایب تبریزی، ناشر: نگاه، 1387
10- دیوان اشعار، عطّار نیشابوری، ناشر: علم، تیر 1384
11- دیوان اشعار، فخر الدّین عراقی، ناشر: فخر رازی، 1382
12- دیوان سعدی، کلیات، مصلح بن عبدا... سعدی، مصحح: محمّد علی فروغی، ناشر: سما، اسفند 1385
13- دیوان شمس،کلیات، جلال الدّین محمّد مولوی، ناشر: میلاد، 1386
14- شاهنامه،حکیم ابوالقاسم فردوسی، مصحح: ژول مول، ناشر: بهزاد،1386
15- غزلیات خواجوی کرمانی، ناشر: خدمات فرهنگی کرمان،1383
16- کلیات حکیم نظامیگنجوی، الیاس بن یوسف نظامی، مصحّح: حسن وحید دستگردی، ناشر: مرکب سپید، 1384
17- گلشن راز، شیخ محمود شبستری، مصحّح: صمد موحّد، ناشر: کتابخانه طهوری، 1386
18- مثنوی معنوی، جلال الدّین محمّد مولوی، ناشر: علم، 1384
19- مرصاد العباد، نجم رازی، عبدا... بن محمّد، به تصحیح محمّد امین ریاحی، نشر علمی، تیر1387
20- منطق الطّیر، محمّد بن ابراهیم عطّار، مصحّح: محمّد رضا شفیعی کدکنی، ناشر: سخن، اردیبهشت 1387
تاکنون نه مردابی دیده ام و نه دریایی،اما علف های مرداب را خوب می شناسم و با آن چه موج دریا نام دارد آشنا هستم،تاکنون خدا را روبرو ندیده و به آسمان پا نگذاشته ام،اما چنان از وجود او در آسمان ها مطمئنم که گویی نقشه ی اسمان را با دو چشم خود دیده ام.(امیلی دیکنسون- گزیده ای از آثار ادبی جهان ص 116) چرا باید خدا را عبادت کنیم؟خدا چه احتیاجی به عبادت ما دارد؟ نوآموزی ،پس از نیایش طولانی و خسته کننده ی صبحگاهی در صومعه از مدیر دیر پرسید:آیا نیایش خدا را به بشر نزدیک کرده است؟ مدیر دیر گفت:جوابت را با سوالی دیگر می دهم.آیا نیایش تو باعث می شود فردا خورشید طلوع کند؟ «البته که نه،خورشید مطابق یک قانون کیهانی طلوع می کند.» «بسیار خوب،جواب سوالت همین است .خدا به ما نزدیک است ،چه دعا بکنیم ،چه نکنیم.» نوآموز جا خورد:«منظورتان این است که دعاهای ما بی فایده است؟ «اصلا اگر صبح زود بیدار نشوی،طلوع خورشید را نمی بینی .و هر چند خدا همیشه کنار ماست،اگر دعا نکنی ،هرگز حضور او را حس نمی کنی.»(چون رود جاری باش صص 175-176) ما از خود اختیار داریم یا مجبوریم؟ مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند . بعد صحبت به وجود خدا رسید . مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسوول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد. چوپان زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند . بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس . صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت . سپس چوپان گفت : زندگی همین دره است ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و آوای انسان ، سرنوشت او . آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم ، اما هر کاری که می کنیم ، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد .چون رود جاری باش (ص 179) چرا انسان ها در زندگی دچار رنج و سختی می گردند؟ آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد! نشانه های خدا عرب بی سوادی عادت داشت هر شب با چنان حرارتی نماز بخواند که مالک ثروتمند کاروان عظیم،تصمیم گرفت با او حرف بزند ، - چرا این طور با اخلاص نماز می خوانی؟تو که حتی خواندن نمی دانی ،از کجا می دانی که خدا وجود دارد؟ -خدمتکار فروتن گفت:می دانم قربان،وقتی شما نامه ای از فردی دور از اینجا دریافت می کنید،از کجا نویسنده را می شناسید؟ - از روی دست خطش - وقتی جواهری به دستتان می رسد، از کجا می فهمید چه کسی آن را ساخته است؟ -از روی مهر جواهر ساز وقتی صدای حرکت جانوران را اطراف خیمه تان می شنوید،از کجا می فهمید گوسفند بوده یا اسب یا گاو؟مالک کاروان که از این همه سوال تعجب کرده بود،گفت از رد پایش. پیرمرد او را از خیمه بیرون برد و آسمان را نشانش داد« هیچ کدام از چیزهای بالا و هیچ کدام از چیزهای روی صحرای این پایین به دست انسانی ساخته یا نوشته نشده است.»(چون رود جاری باش ص 249)
روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت:
“واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!”
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!
اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:
در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم…
آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد:
گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش میشود. میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.
آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است:
“خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو میخواهی، به خود بگیرم…
با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده…اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!”
نماز در آثار منظوم فارسی 2
نماز در غزلیات شمس تبریزی
هله بحری شو و در رو ،مکن از دور نظاره/که بود در تک دریا،کف دریا به کناره
چو بدان بنده نوازی شده ای پاک و نمازی/همگان را تو صلا گو چو موذن ز مناره
چون به واسطه ی نماز پاک شده و در ردیف بندگان شایسته قرار گرفته ای دیگران را نیز چون موذن به اقامه ی نماز و حضور به درگاه حق دعوت کن.(به شکرانه ی نعمت هدایت به راهنمایی دیگران بپرداز)
چو نماز شام هرکس،بنهد چراغ و خوانی/منمو خیال یاری فغم و نوحه و فغانی
چو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازم/در مسجدم بسوزد،چو بدو رسد اذانی
عجبا نماز مستان،تو بگو درست هست آن؟که نداند او زمانی،نشناسد او مکانی
عجبا دو رکعت است این؟عجبا که هشتمین است
عجبا چه سوره خواندم ؟چو نداشتم زبانی
هنگام نماز با اشک وضو می گیرم و به نمازی آتشین می ایستم،نمازی که با شنیدن صدای اذان تمام وجودم را تحت تاثیر قرار می دهد و در هنگام نماز چنان از خود بی خود می شوم که گاهی فراموش می کنم چند رکعت است.
نماز در بوستان سعدی
شنیدم که پیری به راه حجاز/به هر خطوه کردی دو رکعت نماز
چنان گرم رو در طریق خدای /که خار مغیلان نکندی ز پای
به آخر ز وسواس خاط پریش /پسند آمدش در نظر کار خویش
به تلبیس ابلیس در چاه رفت/که نتوان از این خوب تر راه رفت
یکی هاتف از غیبش آواز داد/به احسانی آسوده کردن دلی
پیر عابدی در راه حج مرتب در نماز و عبادت بود،تا جایی که ابلیس او را فریب داد و تصور کرد که کسی بهتر از او در عبادت نیست،هاتفی از غیب ندا داد که اگر دلی را با نیکو کاری راضی کنی بهتر از این است که در هر منزل هزار رکعت نماز به جای آوری.(مغرور نشدن به طاعات خویش که چه بسا شیطان از این طریق انسان را فریب دهد و او از راه حق خارج کند)
نماز در منطق الطیر عطار نیشابوری
خلقت پیامبر(ص)
چو شد آن نور معظم آشکار /در سجود افتاد پیش کردگار
قرن ها اندر سجود افتاده بود/عمرها اندر رکوع استاده بود
سال ها هم بود مشغول قیام/در تشهد بود هم عمری تمام
از نماز نور آن دریای راز /فرض شد بر جمله ی امت نماز
به خاطر حب و علاقه ی زیاد پیامبر(ص)بر نماز،نمازهای یومیه برامت او فرض و واجب شده است.
مکالمه دیوانه با خواجه در وقت نماز
خواجه ای می گفت در وقت نماز /کای خدا ،رحمت کن و کارم بساز
این سخن دیوانه ای بشنود از او/گفت رحمت می نپوشی زود از او
روی در ساعت بگردان از همه/تا شوی فارغ چو مردان از همه
فرد ثروتمندی در وقت نماز از خدا تقاضای رحمت می کرد،دیوانه ای شنید و به او گفت اگر می خواهی مشمول لطف او قرار گیری باید از همه ی آن چه که داری دل برکنی و مانند من به یک قرص نان قناعت کنی .(مقصود از دیوانه،انسان دل از دست داده است که در راه حق،از دنیا چشم پوشیده است.)
از نبی درخواست مردی پرنیاز/تا گزارد بر مصلایش نماز
خواجه دستوری ندا او را در آن/گفت ریگ و خاک گرم است این زمان
تا نیاری داغ دل این جایگاه/کی توان کردن به سوی تو نگاه
داغ دل آور که در میدان درد/اهل دل از داغ بشناسند مرد
مردی نیازمند از پیامبر خواست که بر مصلای او نماز بگزارد،پیامبر حرفی نزد،مرد بهانه آورد که سنگ و ریگ این محل داغ است .پیامبر فرمود:باید دل سوخته داشته باشی تا مورد عنایت حق قرار بگیری و مردان حق با دل سوخته از دیگران مشخص می شوند.
خواجه و غلام پاکباز او
خواجه را زنگی غلامی چست بود/دست پاک از کار دنیا شست زود
جمله شب آن غلام پاکباز /تا به وقت صبح می کردی نماز
خواجه گفتش ای غلام کار کن /شب چو برخیزی مرا بیدار کن
تا وضو سازم،کنم با تو نماز/آن غلام او را جوابی داد باز
گفت آنکس را که درد ره بخاست/هیچش ار بیدار کن نبود رواست
غلامی سیاه پوست بود که علاقه ی وافری به نماز داشت ،شب که فرا رسید تا به صبح نماز می کرد،یک شب خواجه به او گفت:هنگامی که برای نماز برمی خیزی مرا هم بیدار کن تا با تو نماز گزارم.غلام گفت :انسان عاشق حق ،نیازی به بیدار کن ندارد ،چون اگر قرار باشد کسی تو را برای عبادت بیدار کند پس به جای تو هم باید عبادت کند.
فهرست منابع و مآخذ
2-دیوان سعدی، کلیات، مصلح بن عبدا... سعدی، مصحح: محمّد علی فروغی، ناشر: سما، اسفند 1385
3-منطق الطّیر، محمّد بن ابراهیم عطّار، مصحّح: محمّد رضا شفیعی کدکنی، ناشر: سخن، اردیبهشت 1387
دیوان شمس،کلیات، جلال الدّین محمّد مولوی، ناشر: میلاد، 1386
نماز در آثار منظوم ادب فارسی 1 مقدمه
اگر شعر محصول صمیمی ترین لحظه ها و نابترین عاطفه هاست ،پس چه لحظه ای پرشکوه تر از لحظه های نماز می توان یافت.اگر زیباترین هنگامه برای انسان ،فرصت زمزمه و اشک و پل بستن دل و خدا باشدچرا به ترسیم و توصیف این لحظه در زیباترین قالب ممکن و در حد توانایی و استعداد نپردازیم.
من معتقدم شاعری که دفترش تهی از این زیبایی است حکم مرگ شعر خویش را صادر کرده است،مگر می شود شاعر بود و شعرترین سرود خدا را نسرود و با تسبیح و های و هوی ذره ها و مناجات هماره ی همه ی پدیده ها،هم سازی و هم نوایی نداشت.به همین دلیل نیایش ،سرآ؛از دفتر همه ی شاعران بزرگ و سرانجام آن نیز هست.
نیایش و نماز ،لحظه ای بلافاصلگی انسانند،لحظه ی فرو ریختن دیوارها،شکست بن بست ها و زانو به زانو با دوست نشستن و نجواکردن.
نماز تمرین «خوبی»است.در نماز به چشم ها ،ننگاه»،به دست ها «سخاوت» به قلب ها «صفا»به گام ها«استواری»و بههمه ی «خویش »خوب زیستن،با خدا زیستن و رها از خود زیستن راآموزش می دهیم و همین است که نماز سایه ی سنگین و سیاه «فحشاو منکر» را از وسعت زندگی بر می چیند.
دریغ است این همه شعر در توصیف همه چیز بگوییم و آ« گاه که به «همه چیز»می رسیم سکوت کنیم. نماز «همه چیز»است،معرفت،عشق،زیبایی،پرواز،تنهایی،تامل،گم شدن،پیدا شدن،رهایی،جذبه،رویش،و شکفتن.
نماز گفتگو با کسی است که «همه چیز»است،کسی که مثل هیچ کس نیست!
پس سعی اینجانب نیز در این نوشتار برآن بوده تا به بررسی نماز از منظر لطیف و ظریف شعرای متقدم و معاصر بپردازم،باشد که پای ملخی به محضر شعرای متقدم و معاصر بپردازم،باشد که پای ملخی به محضر سلیمان پیشکش برم.
نماز در دیوان حافظ
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق»/چار تکبیر زدم یکسره برهر چه که هست
با وضو گرفتن از چشمه ی عشق به خدا ،به دنیا و مادیات پشت پا زدم و هر چه غیر از او بود رها کردم.
حافظ نماز در خم آن ابروان محرابی/کسی کند که بخون جگر طهارت کرد
آنکس که وضو از خون دل گرفت و در راه عشق جان باخت ،در محراب ابروان کمانی جانان می تواند نماز گزارد.(نماز واقعی از آن کسانی است،که با خون دل وضو ساخته اند)
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد/به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
نماز و عرض نیاز کسی که با خاطری دردمند و دلی سوخته وضو با اشک چشم و خونابه ی جگر گرفته،پسندیده و مقبول درگاه بی نیاز است.
درنمازم خم ابروی تو با یاد آمد/حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
هنگام گزاردن نماز کمان ابروان تو ای محبوب به یادم آمد، و حالی به من دست داد که محراب نماز هم با من به خروش آمد و هم نوایی کرد.(چنان در نماز محو جمال حق بودم که محراب هم با من هم نوا شد)
نماز شام غریبان چو گریه آغازم/به مویه های غریبانه قصه پردازم
بیاد یار و دیار آنچنان بگریم زار/که از جهان ره و رسم سفر براندازم
به هنگام نمازی که در شام غربت و دوری از دیار و وطن خوانده می شود،چون گریستن گیرم،با زاری های غریب وار ماجرای خود را باز می گویم.
چون نیست نماز من آلوده نمازی/در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
چون نماز من الوده دامن ،پاک نیست،در میخانه ی محبت پیوسته در سوختنم تا آتش عشق ،آلایش مرا بزداید و نمازی و پاکم سازد.(با عشق به خدا می توان قلب را از آلودگی پاک کرد تا شایسته ی مناجات با او شد)
می ترسم از خرابی ایمان که می برد/محراب ابروی تو حضور نماز من
از ویران شدن بنای ایمان خود نگرانم،چه طاق ابروی تو جمعیت خاطر و حضور قلب مرا در هنگام نماز سلب می کند که گفته اند:لاصلاوه الابحضورالقلب(هیچ نمازی جز به شرط حصول حضور قلب درست نیست)
زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود/هم مستی شبانه و راز و نیاز من
ای پارسا ،چون از نماز تو کاری ساخته نیست و گرهی نمی گشاید،همانا مستی شبانه و ذکر عاشقانه ی من برآن برتری دارد.(ملاک عبادت ،عمل بی روح نیست ،باید تمام وجود در عبادت درگیر باشد.)(دیوان حافظ 1371)
اشعار رودکی
روی به محراب نهادن چه سود /دل به بخارا و بتان طراز
ایزد ما وسوسه ی عاشقی /ار تو پذیرد ،نپذیرد نماز
خداوند عشق مجازی را شاید قبول کند ولی نماز بی حضور قلب در پیشگاه او قبول نیست.(اشعار رودکی -1360)
نماز در مثنوی مولوی
چار هندو در یکی مسجد شدند/بهر طاعت راکع و ساجد شدند
هر یکی بر نیتی تکبیر کرد/در نماز آمد به مسکینی و درد
پس نماز هر چهاران شد تباه/عیب گویان بیش تر گم کرده راه
چهار هندو وارد معبدی شدند تا عبادت کنند،به هنگام عبادت صدای موذن به گوش رسید،اولی گفت این چه وقت اذان است،دومی گفت :نمازت باطل شد و سومی گفت الحمد الله که من چیزی نگفتم تا نمازم باطل شود.(نظر کردن به عیب دیگران باعث غفلت از عیوب خودمان می شود.)
هر کجا یابی نمازی می کنب/می دود در خانه ناپاک و دنی
گفت پیغمبر که از بهر مهان/حق نجس را پاک گرداند بدان
عایشه همسر پیامبر به آن حضرت اعتراض می کرد که چرا در خانه هر کجا به نماز می ایستی،حال آن که در خانه ی ما کودکان نجس و زنان مستحاضه رفت و آمد می کنند و فرش ها ناپاک است،پیامبر فرمود:خدا برای بزرگان نجس را پاک گردانده و این محل،ظاهری از سجده گاه حقیقی من است.(تو چشم حقیقت بین داشته باش و واقعیات را ببین،نه مسایل ظاهری را)
از برای چاره ی این خوف ها/آمد اندر هر نمازی اهدنا
کین نمازم را میامیز ای خدا/با نماز ضالین و اهل ریا
هنگام طی طریق برای رهایی از خطر لغزش نیاز به مرشد و راهبر می باشد.
چون تو را ذکر و دعا دستور شد/زان دعا کردن دلت مغرور شد
هم سخن دیدی تو خود را با خدا/ای بساکو زین گمان افتد جدا
گرچه با تو شه نشیند بر زمین/خویشتن بشناس و نیکو تر نشین
افتادگی در هنگام سخن گفتن با خدا محک و نشانه ی عشق الهی است.
آن یکی بیچاره ی مفلس زدرد/که ز بی چیزی هزاران زهر خورد
لابه کردی در نماز و در دعا/کای خداوند نگهبان رعا
بی ز جهد ی آفریدی مر مرا/بی فن من روزیم ده زین سرا
فقیری در دعا و نماز از خدا روزی بی جهد می خواست ،تا بلاخره به او عطا شد
هر دلی را سجده هم دستور نیست/مزد رحمت قسم هر مزدور نیست
نماز راه است،یک حالت جسمانی نیست،بلکه سراسر روح را به لرزه در می آورد و انسان را دگرگون می کند و هر کس به او سجده برد از رحمت الهی برخوردار نمی شود. پاداش رحمانیت الهی نصیب هر کس نمی شود.(ظاهر اعمال،حتی در عبادت هم ملاک نیست)
میر شد محتاج گرمابه سحر/بانگ زد سنقر هلا بردار سر
مسجدی بر ره بد و بانگ صلا/آمد اندر گوش سنقر در ملا
بود سنقر سخت مولع در نماز/گفت ای میر من ای بنده نواز
تو بین دکان زمانی صبر کن/تا گزارم فرض و خوانم لم یکن
چون امام و قوم بیرون آمدند/از نماز و وردها فارغ شدند
امیری غلامی داشت که بسیار به نماز علاقمند بود،روزی که به همراه امیر خود به حمام می رفت ،بانگ موذن را شنید و از ارباب خود اجازه گرفت تا برای ادای نماز به مسجد برود . بعد از مدت زمانی امیر دید همه از مسجد خارج شدند اما از غلام خبری نشد،با صدای بلند او را خواند،جواب شنید که نمی توانم بیرون آیم چون عشق به خدا مرا در این جا پایبند کرده است.
هر دلی را سجده هم دستور نیست/مزد رحمت قسم هر مزدور نیست
نماز راه است،یک حالت جسمانی نیست،بلکه سراسر روح را به لرزه در می آورد و انسان را دگرگون می کند و هر کس به او سجده برد از رحمت الهی برخوردار نمی شود. پاداش رحمانیت الهی نصیب هر کس نمی شود.(ظاهر اعمال،حتی در عبادت هم ملاک نیست)
اندرین بودند که آواز صلا/مصطفی بشنید از سوی اعلا
خواست آبی و وضو را تازه کرد /دست و رو را شست او ز ان اب سرد
روزی پیامبر (ص)وضو گرفته ،خواست کفش خود را بپوشد ،عقابی از هوا آمد ،کفش را ربود ، با خود به اوج آسمان برد و بعد کفش را رها کرد ،در همین هنگام ،مار سیاهی از درون ان به زمین افتاد فعقاب پایین آمد ،از پیامبر عذر خواهی کرد و گفت من طبق دستور الهی این کار را انجام دادم و گرنه هرگز این جسارت را مرتکب نمی شدم.
یک موذن داشت بس آواز بد/در میان کافرستن بانگ زد
چند گفتندش مگو بانگ نماز که شود جنگ و عداوت ها دراز
او ستیزه کرد و پس بی احتراز/گفت در کافرستن بانگ نماز
خواهرش گفتش که این بانگ اذان/هست اعلام شعار مومنان
موذنی با بانگ زشت در کافرستان اذان می گفت.هر چه او را از این کار نهی می کردند ،اعتنا نمی کرد ت این که کافر ثروتمندی با هدایای گران بها نزد او آمد و بعد از تشکر فراوان هدایا را به او داد.وقتی موذن علت را جویا شد فکافر گفت من دختری دارم که مسلمان شده و از دین شما دست بر نمی داشت ولی از زمانی که صدای اذان تو را شنیده به آیین خود برگشته و من نیز برای تشکر از این کار به نزد تو امده ام.
منصور حلاج بر سر دار
چو ببریدند ناگه بر سردار/سر و دو دست حلاج آن چنان زار
پس او گفت ان که سر عشق بشناخت/نمازش را بخون باید وضو ساخت
که گر از خون وضوی ان نسازی /بو د عین نمازت نا نمازی
مقصود این است که عاشقان واقعی حق نماز را با وضوی خون اقامه می کنند که:در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ،روبه صفتن بد خود را نکشند.
فهرست منابع و مآخذ
1-دیوان غزلیات حافظ، بهکوشش دکتر خلیل خطیبرهبر، انتشارات صفیعلیشاه، 1374
2-مثنوی معنوی، جلال الدّین محمّد مولوی، ناشر: علم، 1384
3-ذهن و زبان حافظ، بهاءالدّین خرّمشاهی، نشر ناهید، 1384
4- رودکی، ابوعبدالله جعفر-اشعار رودکی به اهتمام لیما صالح رامسری ،انتشارات امیر کبیر1360